چایی تلخ

بزن.....گاهی

چایی تلخ

بزن.....گاهی

شب است و من بیدارم.این پهلو به ان پهلو میشوم و به در و دیوار نگاه میکنم.نور ضعیفی از شیشه اتاق روبرویی تا اتاق خواب میاد و میشه بزور دید
چشمهایم را میبندم تاریکی میبینم .گوش میدهم.صدای سکوت رساتر است از صدای خاموش و روشن شدن گهگاهی پیکج،صدای دم و باز دم همسرم در خواب،صدای موتوری خسته از دور...
من چه باید بکنم؟
یادم می آید سالها پیش موضوعی برایم بسیار مهم شده بود بسیار حیاتی!
قبولی در دانشگاه در مقطع کارشناسی!خیلی میتوانست من را نجات دهد از آن جو غم که در خانه ما به علت از دست دادن یکی از اعضای خانواده حاکم بود.همه اش میپرسیدم آخر چرا؟
چرا وقتی براحتی میشه منو نجات بدهی عینه یک نور در ظلمت..اما نمیدهی؟
روزهای زیادی به جواب این سوال از طرف خدا فکر میکردم و خسته شده بودم تا آنکه یک روز یک ندایی در دل من گفت :همه اش در گرو این است که آنکس که از او کینه و نفرت داری را ببخشی!چشمهایم گرد شده بود و زمان زیادی را با خودم کلنجار رفتم و فکر کردم و فکر کردم که شاید توهم زده ام.گاهی میگفتم قید دانشگاه را میزنم اما بخشش نه!مگر نبخشیدن حق من نیست؟

صدایی در دلم گفت:هه چرا نبخشیدن حق من هم هست؟ببخش تا بتو بخشیده شود؟ببخش تا بخشیده شوی؟روزها و ساعتها طولانی بیحرکت و مجسمه وار زل میزدم به دیوار و فکر میکردم که آیا میتوانم آن کسی را که باید ببخشم؟
پس ازین چه؟ نتیجه اینکه آری.من میبخشمش اما نه به این دلیل که باز قرار است تجربه ایی مشترک تکرار شود بین ما.من میبخشمش و دیگر وقتی یاد او می افتم نه خشمگین میشوم نه نفرین میکنم.اوست و خدایی که او را دیده و میبیند و خواهد دید.منم و قلبی سیک و با توجه به ادمها ی خوب دیگر.سخت بود بسیار سخت اما بخشیدمش و زمانی بعد من دانشگاه قبول شدم
چشمهایم را باز میکنم .اکنون چه؟من دو یا سه یا اره چهار نفری هستن که بدجوری منتظر شنیدن پس دادن تاوانهای آنها هستم.
اکنون چه ؟بخشیدن چهار نفر سخت تر نیست؟بنظر میرسد که اینبار باید زودتر مسیر بخشش را طی کنم چون قبلا طی کرده ام.
بیاد اوردن کار انها.نقش خودم در ازاری که دیده ام.بخشش انها و دیگر جور رفتار کردن خودم با انها که اجازه چنین کاری به انها ندهد..احترام قائل شدن و ارزشمند دانستن خودم و تکرار نکردن رفتارهای اشتباه خودم.بخشیدن خودم بخاطر اینکه آگاه نبودم و نمیدانستم .پس هروقت انها را به یاد بیاورم نباید کینه و نفرین و انتظار تاوانی داشته باشم.هرچند خداوند خودش با هرکسی کار دارد اما بهتر این است که ما از سر راه او کنار برویم.
اما میدانم بیاد اوردن چهره یک فرد همزمان با دردی که او بما داده مدتهاست که در ضمیر ناخودآگاه من نقش بسته و تبدیل به عادت شده این را نیز میتوانم با معطوف کردن توجه و حواسم به انانکه من را همدلی و همراهی کرده اند بتدریج جایگزین کنم تا مدتها چهره انها با واژه بد در ذهنم دیگر تداعی نشود و خنثی جایش را بگیرد.
صدای باران می آید.. صدای پای باران که هی تندتر میدود.
باران پاییزی ؟باران رحمت خدا؟باران بخشش و بخشودن .. تنها خداست که میداند چه چیز را خواهد بخشید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی