چایی تلخ

بزن.....گاهی

چایی تلخ

بزن.....گاهی

کی بر میگردی

چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۵ ب.ظ | | ۰ نظر

امروز که بیدار شدم دلم نمیخواست بیدار بشم.دوست داشتم انقدر زیر پتو بمونم و خودمو بزنم بخواب که زمان بگذره ..

ارزو میکردم کاش میشد یکی سر ناهار صدام بزنه ولی وقتی مزدوج باشی دیگه خودتی که باید بیدار بشی


اما حسی ته دلم اجازه نمیداد.میگفت ادم باید بلند بشه و به روال زندگیش ادامه بده تا شکست نخوره

بیدار شدم و طبق هرروز زندگی کردم

اگر چه کندتر اگرچه کسل تر و با بغض اما ادامه دادم

بنظرم خدا گاهی بیخبر میره سفر

میره پیش یک عده خاصی و فقط اونا رو مینوازه و تو هرچی به خونه ش زنگ میزنی یا باهاش حرف میزنی جوابی نمیده.

کاش یک منشی داشت که حداقل اینطور موقعها میگفت:خدا کی برمیگرده؟

  • ۹۷/۰۷/۱۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی